سي و هشتمين هفته
امروز چهارمين روز از سي و هشتمين هفته اي بود كه تو دل ماماني هستي.دو روز پيش رفتم دكتر..انگاري حسابي به اون تو عادت كردي و قصد بيرون اومدن نداري..هنوز وارد لگن نشدي كه ماماني خانوم دكتر هم ماماني رو تهديد كرد كه اگه حامد خان قصد تشريف فرمايي تو لگن رو نداشته باشن احتمالا مجبور ميشيم خودمون درش بياريم! امروز از خونه پياده رفتم خونه ي عموي بابا..حدود چهل دقيقه پياده روي كردم.بعد از مدتها خوردن و خوابيدن ،با اين شكم خارج(!) واقعا كار سختي بود..ولي به هر زحمتي بود خودمو كشوندمو رسوندم! ميخواستم تا قبل از ناهار برگردم ولي انقدر خسته بودم كه با يه تعارفشون سريع نشستم سر جامو و ناهار همون جا موندم. خلاصه ماماني! هفته هاي آخره..با همه دل...
نویسنده :
كوثر
23:56